«توهم جدایی» دستاورد آموزشهای ناقص دنیای امروز است. شاید انسانهای دوران گذشته بیش از ما خود را با زمین و آسمان و دریا و پرنده و خاک و گیاه یکی میدانستند.
اگر میدانستیم که ما، یک حقیقت واحد هستیم و همگی در دریای بیکران وجود شنا میکنیم و همهچیز ما به یکدیگر مربوط است، شادی دیگران را شادی خود و غم دیگران را غم خود میدانستیم. مگسی که بر تودهای زباله نشسته، جهان را آنگونه نمیبیند که عقابی از فراز کوه. هرچه بالاتر برویم هستی را پیوستهتر خواهیم دید و همچون هاتف خواهیم سرود: «که یکی هست و هیچ نیست جز او …»
توهم جدایی، نژادپرستی و شهرپرستی و قبیلهپرستی میآورد.
توهم جدایی، چهرهی زیبای زمین را با مرزهای قراردادی میخراشد.
توهم جدایی، خودخواهی و جنگ و کشتار میآورد.
توهم جدایی، اختلاس و دزدی و حقکشی میآورد.
توهم جدایی، حتی بیماری و اختلالات روانی میآورد.
اگر مردمان از این توهم رها میشدند، میدانستند که آن کس که قتل نفس میکند خود را میکشد، آن کس که دزدی و اختلاس میکند، از خود میدزدد، آن کس که تبر بر درختی میزند، بر ریشهی خود تبر میزند و آن کس که زبالهای در طبیعت میافکند وجود خودش را زبالهدان میکند …
این روزها که باران رحمت خداوند از مجرای نادانیهای ما گذشته و تبدیل به سیلابهای خانهخرابکن شده، هیچ ابایی ندارم که بگویم مهم نیست در کجای این کشور زاده شدهام. این روزها بیشتر بهانه دارم که عرب و لر و ترکمن باشم.
نوع همدردی من به این شکل است که به جای آن که اخبار سیل را پیگیری کنم و غصه بخورم، بر موفقیت و امیدواری خود متمرکز میشوم که درآمد بیشتری کسب کنم و به تبع آن کمک مالی بیشتری برای دیگران کنار بگذارم. گمان هم میکنم که راه صحیح همین باشد. نشستن و غصهخوردن ما برای سیلزدگان نان نمیشود. یاری عملی و واقعی ماست که گرهگشایی میکند.
اگر وضع مالی خوبی دارید که چه بهتر و اگر ندارید، حتی در حد یک بسته ماکارونی چهار پنج هزار تومنی برای کمک کنار بگذارید. مطمئن باشید که تا ندهید، به شما داده نخواهد شد. جهان برای سخاوتمندان، سخاوتمند است و برای بخشندگان، بخشنده.