لابد دیدهاید بدنسازهایی را که تزریقی هستند و با ضربوزور دارو، بدنشان باد میکند و بدنسازهایی را دیدهاید که با زحمت و ممارست، جسم خویش را پروراندهاند. من مدتهاست بر این گمانم که حال خوب، از نوع باکیفیت و دائمی و نه از نوع تزریقی، بی معنویت به دست نمیآید. اصراری هم ندارم که این روحیه معنوی را توصیف یا آن را به گروه، مذهب، نژاد یا قشر خاصی مربوط کنم.
این حس خوب را در هر کجایی میتوان پیدا کرد. در بهترین یا سختترین شرایط زندگی، در اوج موفقیت یا شکست، در پولداری و بیپولی، در تجرد و تأهل، در شرق یا غرب عالم … تفاوتی نمیکند.
چه به دنبال حال خوب باشید و چه به دنبال حال بد، بینهایت دلیل خواهید یافت:
شخصی کودکی را میبیند و اخم میکند و دیگری همان کودک را میبیند و به وجد میآید. یکی به شاخهی درختی که از دیواری آویخته و به صورت او برخورد کرده ناسزا میگوید و دیگری آن شاخه را نوازش میکند و میگذرد. یکی در صف نانوایی غر میزند و دیگری به این برکت ارزشمند نگاه میکند و از سمفونی شگفت آسمان و زمین و گندم و کشاورز و نانوا و آتش که نانی به ما ارزانی میدارند خوشحال است. یکی به آسمان ابری نگاه میکند و دلش میگیرد و دیگری شکرگزار بارانی است که شاید ببارد. یکی از خیس شدن در باران ناخرسند است و دیگری میخواهد با صدای قطرات باران پایکوبی کند.
تفاوت، در نگاه ماست. اگر منتظری زندگی به تو چیزی بدهد که حال خوب داشته باشی، یکعمر منتظر بمان. اما اگر میخواهی اختیار حال خوب دست خودت باشد، از همینالان شروع کن: بهانهای پیدا کن، قدم اول را برای خوشحالشدن تو بردار، قدمهای بعدی برایت خواهد آمد. زندگی آینهوار است، برای آن که آینه تو را زیبا نشان بدهد، باید خودت دستبهکار شوی، نه آن که منتظر بمانی دستی از آینه بیرون بیاید و صورت تو را تغییر دهد. هزاران بهانه هست که میتواند حال تو را بسیار بهتر کند. آنها را ببین. آنها را کشف کن. وجود خوبیها و زیباییها را باور کن تا آنها را ببینی.
روحیهی معنوی این باور را در تو ایجاد میکند که جهانی که در آن هستیم بی حساب و کتاب نیست، هوشیار است، صاحبی مهربان و گشادهدست و بینا و شنوا دارد که همینجاست. نزدیکتر از تو به تو. شگفت مردمی که در قرآن به دنبال واژگان محبتآمیز میگردند و نمیبینند سوگندهای قرآن را: والضحی، واللیل اذا سجی، ما ودعک ربک و ما قلی !