یادم هست زمانی که در مدرسهای مسئولیت خدمات کامپیوتری را داشتم گاهی زنگ تفریح به دفتر مدرسه سر میزدم. اگر در آن لحظات معلم یا معاونی مشغول غرزدن بود بلافاصله دفتر را ترک میکردم و ترجیح میدادم همان ساعت استراحت را هم به رفع مشکلات کامپیوتری محل کار بگذرانم تا این که منفی ببینم و منفی بشنوم. راستش را بخواهید، برایم اصلا اهمیت نداشت – و ندارد- که پشت سرم چه بگویند و چه فکری بکنند. زمانی هم که در جمع دوستان خوشفکر و مثبت خود بودم، چنان لحظات خوبی را میگذراندم که اصلا به تنهابودن فکر نمیکردم.
پرسشی که شاید به ذهن شما هم رسیده باشد این است که آیا تنها بودن، خوب است یا نه؟
پاسخ خلاصهای که من برای این پرسش دارم این است که اگر حضور در جمعی، باعث رشد ما میشود و از حضور دوستان و همکارانی بهره میبریم که ما را از آنچه هستیم یک یا چند گام بالاتر میبرند، حتما چنین حضوری از تنهایی بهتر است.
اما اگر حضور در جمعی، ما را به عادتهای بد تشویق میکند، وقت و انرژی و امید و انگیزههای ارزشمند ما را هدر میدهد، از همه بدتر حضور در جمعهایی که عادت به غرغر و نقنق و شکایت و غیبت و فرافکنی … را در ما تقویت میکند همان بهتر که تنها باشیم.
تنهاییِ مثبت، نهتنها تلخ نیست که باشکوه است. بسیاری از ارزشمندترین دستاوردهای فکری، علمی و فرهنگی بشر حاصل ساعات تنهایی و خلوت آدمیان بوده و هست. لحظات تنهایی میتواند سرشار از سازندگی و رشد و شادی باشد.
پیش از این هم گفتهام که برای بسیاری از ما، تنهاشدن، به این معنا که با خودمان روبرو شویم ترسناکترین کار عالم است. برای همین باید حتما کاری بکنیم. تلویزیون، اینترنتگردی، سرگرم شدن به کاری، غرقشدن در شغل و کار، دید و بازدید، دیدن فیلم، حتی ادامهی تحصیل و مطالعه … همگی میتوانند پوششی برای آن باشند که حتی چند دقیقه با خودمان تنها نشویم.
هرچه شخص از نظر شخصی بیشتر رشد کند (رشد علمی، فرهنگی، معنوی …) اتفاقا از خلوت با خود بیشتر لذت میبرد و از سیاحت در سرزمین بیکرانی که خداوند در وجود او گذاشته بیشتر شگفتزده میشود. عجیب نیست که حکما از دو اصطلاح سیر آفاقی (جهانگردی) و سیر انفسی (خودشناسی) استفاده میکردند، چون سفر در دنیای درون هم هیچ دست کمی از سفر در دنیای بیرون ندارد و چه بسا دستاوردهای بسیار ارزشمندتری نیز برای ما به ارمغان بیاورد.