رمضان و بی‌بهانگی

امروز داشتم فکر می‌کردم خدا را به این بهانه شکر کنم که ۲۸ سال است هیچ بهانه‌ای برای روزه‌نگرفتن برای من نگذاشته است!

جسم سالم و مقاوم، شغل‌های سازگار با روزه،  والدین خوب، خانواده خوب، اشتیاق باطنی  … حتی در روزگاری از عمر که کاملا دینداری را کنار گذاشته بودم تا درباره‌ی دین و ایمان بهتر تحقیق کنم روزه‌داری را ترک نکردم، از بس باصفا بود. (و هست.)

روزه، آیین عجیبی ست .  آیین صبر و خویشتنداری و صعود. انسان روزه‌داری که مزه‌ی مهمانی صاحبخانه را چشیده باشد و به قدر بویی از این سفره استشمام کرده باشد، برای دیگرانی که روزه نمی‌گیرند دل می‌سوزاند که کاش آنها هم قدر این میهمانی را می‌دانستند. آن کسی هم که از روزه‌داری جز دردسر و گرسنگی و تشنگی دریافت نمی‌کند، در حیرت است که مگر عقل در سر این روزه‌داران نیست؟  هردو به حال هم افسوس می‌خورند. باری خدایا شکر،

  •  شکر که هیچ بهانه‌ای برای من نگذاشته‌ای و هرگز بهانه نگذار.
  • شکر که درسخت‌ترین شرایط زندگی نگذاشتی رمضان‌هایم تهی باشد.
  • شکر که در حد فهم خود روزه را دوست می‌دارم و از نعمت‌های آن بهره می‌برم.
  •  شکر برای تمام لحظات زیبای رمضان، از سکوت نیمه‌شبانش تا ربنای غروبش و حتی خرما و زولبیای افطارش.

 

خدایا در این روزها که درهای خانه‌ات، دروازه‌های آسمانت و آغوش پذیرایت همگی باز هستند شوق میهمانی و پای آمدن را از ما نگیر.

 

گوش ما گیر و بدان مجلس کشان
کز رحیقت می‌خورند آن سرخوشان
چون به ما بویی رسانیدی ازین
سر مبند آن مشک را ای رب دین
ای دعا ناگفته از تو مستجاب
داده دل را هر دمی صد فتح باب

دیدگاهتان را بنویسید