دود عود

پیش‌تر گفته‌ام که اعتقادی به مرگ ندارم. مرگ از نظر من تنها یک توهم ذهنی است. جهان آفرینش، حیات محض است. ما از یک منبع لایزال بی‌نهایت، برای مدتی به این کره‌ی خاکی می‌آییم و پس از دورانی، دوباره به آن اقیانوس بازمی‌گردیم. کدام مرگ؟ کدام نیستی؟ مرگ، تنها باوری اشتباه است که در ذهن‌های ما شکل گرفته است.

انسان‌های بزرگ، در همین باورهای ذهنی هم نمی‌میرند که برایشان تاریخ وفاتی ثبت کنیم. آنها همیشه با آثار خود زنده‌اند. نگاه کنیم به همین اردیبهشت و روزهای گرامی‌داشت سعدی و فردوسی و خیام. مگر این سه، قرن‌ها نیست که زنده‌اند؟ خیلی بیشتر از ما. گاه از روستایی دورافتاده می‌گذریم که شاید آب آشامیدنی هم نداشته باشند، ولی کوچه‌ای به نام سعدی و فردوسی و خیام دارد و چقدر خوب! از همین رو علاقه دارم که همواره تاریخ تولد دیگران را گرامی بدارم. چرا که زندگی است که اصالت دارد، نه مرگ. مرگ سایه است و زندگی نور.

امشب به بهانه ی زادروز یکی از همین یادهای زنده، پرویز مشکاتیان، دود عود گوش می‌کنم. چیزی در این اثر هست که دست تو را می‌گیرد و از زمین به آسمان می‌بردت.

دنیای هنر دنیای غریبی است. آثار هنری، میراث ماندگار بشر و صدف‌هایی از آن اقیانوس بی‌نهایت هستند که گاه به ساحل این زمین خاکی می‌افتند تا صدای اقیانوس را از دلشان بشنویم. یقین دارم که یکی از دلایل فتبارک‌الله گفتن‌های خداوند، برای هنری است که در وجود آدمی به ودیعه نهاد و فرشتگان را از آن نصیبی نبود. تصور کن چه شوره‌زاری است جانی و جهانی، که از هنر تهی باشد!

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید