آن دعای کمیل های شانسی!

شاید تنها ۶-۷ سالم بود که به همراه پدرم به دوره‌های هفتگی هیئت می‌رفتیم. اوایل دهه‌ی ۶۰ بود و مردم شور و اشتیاقی برای این کارها داشتند. هر پنجشنبه‌شب در منزل یکی از اعضای هیئت، هم نوحه‌خوانی و سینه‌زنی بود و هم دعای کمیل.

نکته‌ی عجیبی برای منِ خردسال پیش آمده بود که هر بار که کتابچه‌های دعای کمیل بین افراد توزیع می‌شد و من کتابچه‌ی خودم را می‌گشودم در صفحه‌ی اول یا اسم دایی‌ام یا یک نفر مشخص دیگر را به عنوان اهداکننده می‌دیدم. این کار هفته‌ها تکرار شد و من بیشتر تعجب و حتی ذوق می‌کردم که چه جالب، بازهم کتابچه‌ی اهدایی یکی از این دو نفر به دست من رسید. چه شانسی!

یک هفته نوبت به خانه‌ی ما رسید و همه‌ی آن کتابچه‌های دعای کمیل در منزل ما بود. من هم به قصد کمک داشتم آن‌ها را مرتب می‌کردم. همین‌طوری تصمیم گرفتم یکی‌یکی آن‌ها را باز و تماشا کنم. اینجا بود که حقیقت بزرگی را کشف کردم. تمام کتابچه‌ها را همین دو نفر اهدا کرده بودند. گزینه‌ی دیگری در کار نبود!

مسئله همین است که شاید بعضی از مردم تا پایان عمر هم متوجه نشوند که اصولاً دنیا بر مبنای شانس و اقبال نمی‌چرخد. شانس و اقبال و بخت و تصادف، تنها ناشی از درک و تفسیر ناقص ما از قوانین جهان است.

جهان بر مبنای قوانین مشخصی کار می‌کند. چون این قوانین را نمی‌دانیم، حوصله‌ی یادگیری آن‌ها را نداریم و یا می‌خواهیم از مسئولیت‌های خود شانه خالی کنیم، همه‌چیز را به گردن بخت و اقبال و زمانه و فلک و … می‌اندازیم و خودمان را با گفتن جملاتی مانند بخشکی شانس، ما که شانس نداریم، خدا شانس بده و … تسکین می‌دهیم.

سلامتی، پیشرفت، موفقیت، کسب ثروت، ارتباط خوب با دیگران، حال خوب … ربطی به بخت و اقبال ندارند. راه و روش آنها را باید بیاموزیم. در آن صورت است که ما نیز به شکلی در مسیر رشد قرار خواهیم گرفت که دیگران بگویند نگاه کن چقدر خوش شانس است!


دیدگاهتان را بنویسید