شاید اگر دستگاهی بود که از ذهن و جان ما رادیوگرافی میکرد، از حجم زیاد و سنگین بارهایی که بر ذهن داریم وحشت میکردیم. از دیدن این همه هیولا و جانور ترسناک که در اتاقهای ذهنمان جا دادهایم. از این همه مار و موش و مور و کژدم در نهانگاههای ذهن.
این روزها که بوی نوروز به مشام میرسد میخواهم پیشنهاد کنم که در کنار خانهتکانی، قدری هم به فکر خود-تکانی باشی. ذهنت را، دلت را، قدری بتکان. بگذار جانت قدری سبکبار بشود. از زیر آوار سنگین گذشتههای تلخ و آیندههای موهوم بیرون بیا. اندیشههای مثبت که بار ندارند، سبککننده هم هستند. اندیشهها و احساسات منفی هستند که ما را سنگین میکنند.
در کنار خودتکانی، اشیای بیمصرف خانه را هم دور بریز. اگر در کمد لباست، لباسی هست که چندین سال است نپوشیدهای، ببخش و رهایش کن. اگر در آشپزخانه ظروفی داری که سالها استفاده نشدهاند، آنها را نیز به دیگران ببخش. خانهی دل و خانهی زندگی، هر دو را از چیزهای غیرضروری رها کن.
سبک شو! آزاد شو! دیگران را ببخش و از عقدههای درونت رها باش. خودت را ببخش و از خودت آزاد شو.
اگر سبک شوی، جسمت نیز سالمتر و شادابتر خواهد شد. باور کن!
در این چند هفتهی پایان سال، خودت را بتکان. خودت را از اسارت اشیای راکد و باورهای راکد رها کن. در این صورت، راه را برای اشیای بهتر و باورهای بهتر باز خواهی کرد. آن روز که رها شوی، عیدت خواهد بود. عیدت مبارک!