آقای الف و آقای ب شغلهای مشابهی دارند، همسایه و تقریبا همسن هستند.
آقای الف اعتقاد راسخی به کسادی بازار، بد شدن اخلاق مردم، زیادشدن دزدی و نقش پول و پارتی در موفقیت دارد. با همسر و فرزندش هم دائما در حال دعواست. سیگار میکشد، چربی خون دارد و هرروز یکجای بدنش درد میکند. بدهکار است، وامهای زیادی را باید بپردازد و همیشه از همه چیز شکایت دارد.
آقای ب، جوانتر از سن خودش دیده میشود. دوستان و آشنایان و مشتریان قابل اعتماد و بسیار خوبی دارد. زندگی مشترک خوبی دارد. شاید سالی بکبار هم به پزشکان سر نزند. آقای ب اعتقاد راسخی به نقش خودش در موفقیت دارد و تاثیر عوامل بیرونی را ناچیز میداند. حساب بانکی و زندگی بهتری دارد و اهل شکرگزاری است.
وقتی جزئیات زندگی این دو فرد را مرور میکنیم متوجه میشویم که:
۱- آقای الف در تمام اوقات فراغت فقط معمولا فقط تلویزیون و موبایلش را میبیند، آقای ب تقریبا تلویزیون نمیبیند و اوقات فراغت خود را صرف مطالعه، یادگیری و طبیعتگردی میکند.
۲- آقای الف عاشق اخبار است، آقای ب علاقهای به اخبار ندارد.
۳- آقای الف شغل خود را دوست ندارد، آقای ب شغلی را انتخاب کرده که به آن علاقه دارد.
۴- تمام زندگی آقای الف را در پنج سال گذشته میتوان در تلویزیون دیدن، گشت و گذار اینترنتی و رفتن به سرکار خلاصه کرد اما زندگی آقای بهاین سادگی قابل خلاصهکردن نیست..
۵- آقای الف هیچ هدفی ندارد، ولی آقای ب اهل هدفگذاری کوتاهمدت و بلندمدت است.
۶- آقای الف در هیچ دورهی آموزشی شرکت نمیکند، آقای ب هزینهکردن برای یادگیری را یک سرمایهگذاری میداند.
۷- آقای الف علاقهمند به بحث با دیگران است، اقای ب انرژی خود را صرف بحث با دیگران نمیکند.
۸- آقای الف ورزش نمیکند، آقای ب روزی چند دقیقه نرمشهای ساده انجام میدهد و پیاده روی میکند.
۹- اآقای الف حین رانندگی فقط رادیو و اخبار و ترانه میشنود، آقای ب صوتهای آموزشی و انگیزشی.
۱۰- آقای الف باورهای منفی و آقای ب باورهای مثبت دارد …
۱۱- …
شما را نمیدانم، ولی شخصا دوست دارم تا جایی که ممکن است شبیه آقای ب باشم.