نمیدانم شما در تصویر بالا چه میبینید، ولی از نظر من و دختر سه سال و نیمهام، این افراد از سمت راست عبارتاند از: پاتریک، باباسفنجی و آقای خرچنگ. ما با این سه شخصیت (که البته ممکن است افراد دیگری هم به آنها اضافه شوند) صحبت میکنیم، یعنی دقیقتر بگویم من بهجای هر سه نفر دوبله میکنم و آنها با دخترم صحبت میکنند.
برای رسیدن به حال خوب، لازم نیست حتماً بهجای خاصی برویم یا به درآمد خاصی برسیم. کافی است داشتهها را ببینیم و از صمیم قلب شکرگزار آنها باشیم. حتی برای چند دقیقه هم که شده تمرین کنیم که مانند کودکان، بیگذشته و بیآینده شویم و فقط در زمان حال حضور داشته باشیم.
از کودکان بیاموزیم که چقدر زندگی ارزشمند، شادشدن آسان و هستی باشکوه است. کودکان این را بهخوبی میفهمند، اما «آدمبزرگها» که اغلب بازیچهی ذهن خود هستند، بهسختی قادرند این را درک کنند و در توهم خویش گمان میکنند این امور بچگانه است.
وقتی میتوانم همپای کودکم با او بازی و پنجرهای رو به عظمت زندگی باز کنم، هیچ نیازی نمیبینم که با بزرگترهای دیگر دربارهی بدبختیهای جهان یا اخبار جنگ و گرفتاری و سیل و زلزله … همکلام شوم. تمرکز و توجه بر بدیها، فقط به بدیهای جهان میافزاید. اگر میخواهیم برای دنیا کاری بکنیم بهتر آن است که اول خودمان را بهتر و حال خوب خود را تقویت کنیم. این حال خوب، به دیگران هم سرایت خواهد کرد. گلایه از تاریکی را همه بلدند، ولی روشنکردن شمع چیز دیگری است.
این وب سایت دربارهی آموزشهای کامپیوتری و «حال خوب» است. ولی چرا اینقدر بر رسیدن به حال خوب تأکید دارم؟ چون «حال خوب» است که منجر به اتفاقات خوب میشود. اگر استاد تمام علوم کامپیوتری شَوید، ولی حالتان خوش نباشد، فایدهی چندانی نخواهید برد. حال خوب است که باعث گسترش سلامتی، درآمد و رویدادهای خوب در یک اجتماع میشود. رسیدن به حال خوب، یک مهارت قابل یادگیری است.