ضمیر او

شاید بتوان گفت تمام پیامبران و عارفان و اهل دل، حرفشان این است که ضمیری به جز «او» وجود ندارد. چه دنیایی باید باشد دنیایی با یک ضمیر! پنج ضمیر دیگر را تعطیل کن. نه من، نه تو، نه ما، نه شما، نه ایشان.

اگر مردمان سرگرم «او» بودند، اگر حرف، حرف «او» بود، خبر، خبر «او» بود، دعوا سر «او» بود، رقابت برای خوشحالی «او» بود، چه کسی وقت جنگ و دعوا و حسادت و کینه و قتل و دروغ و نامردمی داشت؟ مشتی هم اگر گره می‌شد برای کوبیدن بر در «او» بود.

برای بیشتر ما بندگان، خداوند یک تصور است. نه می‌توانیم نفی و اثباتش کنیم، نه آنطور که باید و شاید حسش کنیم، نه لذتی از حضور او در زندگانی خویش ببریم. «او» را خواسته‌ایم برای «من». بالاخره یک چیزی باشد که این «من» بی‌ارزش به آن آویزان شود و همه حقارت‌ها و ضعف‌ها و ترس‌ها و مشکلاتش را پشت آن قایم کند. ندیده‌ای تا سیر و پر و بیمه و باآتیه می‌شوی خدا فراموشت می‌شود؟ چون دیگر نیازی به او نداری. خدا را می‌خواستی تا به این‌ها برسی دیگر.

علی بزرگ می‌گوید که پرستندگان «او» سه دسته‌اند: بندگان ترسو، معامله‌گران تاجر و پرستندگان عاشق.
اگر انسان‌ها عاشق بودند چه جهانی می‌داشتیم!

دیدگاهتان را بنویسید