دستگاه کارت خوان و رزق و روزی پیرمرد سر کوچه

پیرمرد سر کوچه‌ی ما گمان کنم سال‌ها بود که آنجا لبنیاتی داشت، البته تا ده روز پیش!

ساعت کارش درست مثل ۴۰ سال پیش بود. بعد از اذان صبح که اصلا مشتری نبود می‌آمد، صلات ظهر که ساعات پرمشتری و زمان تعطیلی مدارس هم هست، می‌بست!

چندی پیش که داشتم از او خرید می‌کردم گفتم چرا کارت‌خوان ندارید؟ گفت رزق و روزی را خدا می‌دهد. البته جای بحث نبود. ذهنیت او آن‌قدر انعطاف نداشت که به‌سادگی تغییر کند.

دوست داشتم به او بگویم البته رزق را خدا می‌دهد، ولی مجراهای ورود رزق و روزی را باید باز بگذاریم پدرجان! یک راه رسیدن روزی پول نقد است، یک راهش کارت بانکی است و وقتی شما این مجرا را می‌بندی، خدا نمی‌تواند به‌زور کارت داخل جیب مشتریانت را تبدیل به پول نقد کند.

یکی دو سوپرمارکت امروزی‌تر و جدیدتر که در کوچه‌های اطراف باز شد، پیرمرد دیگر توان یا حوصله‌ی رقابت نداشت. مغازه را اجاره داد و رفت که رفت.

داشتم فکر می‌کردم که همه‌ی ما کمابیش یک پیرمرد انعطاف‌ناپذیر درونی داریم: مقاومت‌هایی دربرابر امروزی‌شدن، درباره‌ی یادگیری اصول کسب و کار و بازاریابی در دنیای جدید.

هنوز شرکت‌های بزرگی را می‌شناسم که درباره‌ی اینکه اصولا وب سایت داشته باشند یا خیر در حال تعمق و تفکر هستند و بدتر آن که شرکت‌های بسیار مشهوری در همین کشور خودمان داریم که وب سایت آنها به هیچ دردی نمی‌خورد.

وب سایت که سهل است، کسب و کارهای زیادی حتی زحمت داشتن یک کانال رایگان تلگرام یا اینستاگرام به خودشان نمی‌دهند.

کاسبان و حتی مدیران بسیاری هستند که در عمرشان حتی در یک دوره‌ی کوتاه آموزش تکنیک‌های فروش و بازاریابی شرکت نکرده‌اند و حتی یک کتاب بازاریابی نخوانده‌اند و اصرار دارند سال‌ها عمر و سرمایه‌ی خود را هدر دهند و اسم آن را تجربه بگذارند.

عجیب نیست که این همه آدم از کسادی و وضع بد بازار گلایه دارند و تنها استراتژی انها کاهش قیمت یا افزایش ساعات کاری است.

*
در درون هرکدام از ما یک شخص بدقلق انعطاف‌ناپذیر خانه کرده. لازم است او را با آموزش، مطالعه، تغییر باور، تمرین و همت، رشد دهیم تا کسب و کار ما نیز رشد کند.


دیدگاهتان را بنویسید