من از زندگی در شهرهایی مثل تهران و دبی، به زندگی در شهر و روستاهای کوچک رسیدهام و خوشحالم که دخترکم نیز فرصتی بیشتر از بچههای مرکزنشین دارد تا با طبیعت انس بگیرد و آب چشمه بنوشد و گاهی دست دراز کند و از درخت میوه بچیند و مرغ و جوجه و پروانه ببیند.
چندی پیش در حین رانندگی به سمت روستا، چشمانداز خیرهکنندهی اردیبهشت ایران داشت دیوانهام میکرد. ناگهان بخشهایی از مقدمهی گلستان سعدی که در ذهن داشتم بر زبانم جاری شد. منت خدای را عز و جل … هر نفسی که فرو میرود … بر هر نعمتی شکری واجب … قلیل من عبادی الشکور … از دست و زبان که برآید …
هفتهی پیش یک ویدئو از اِکهارت تُله که استاد زیستن در زمان حال است میدیدم. این شخص کتابی ارزشمند به نام «نیروی حال» دارد که توصیه میکنم حتماً این کتاب را با ترجمهی «مسیحا برزگر masiha.com» تهیه کنید و مطالعهی آن را جدی بگیرید.
بههرحال سخن وی دربارهی طبیعت و نقش آن در حس و حال خوب ما بود. درجایی میگفت که اگر هیچچیزی برای سپاسگزاری پیدا نمیکنید، نفس که میکشید! به خاطر این موهبت شگفتانگیز شکرگزار باشید.
در آن لحظه، ناگهان سخنان سعدی برایم معنی جدیدی پیدا کرد. اینکه در شروع گلستان، به نقش تنفس و شکرگزاری اشاره میکند و مفاهیمی را بیان میکند که من سالها بود میخواندم ولی عمق آن را درک نمیکردم. اکنونکه پس از مطالعهی زیادتر دربارهی رشد شخصی به نقش عظیم شکرگزاری بیشتر پی بردهام، به ذهن و روان بلند سعدی درود میفرستم که صدها سال پیش چیزی را میدید که هنوز، مردمان بسیاری در جهان آن را درک نمیکنند.
اینکه تنفس شایستهی سپاس است، اینکه توجه بر تنفس، آدمی را به زمان حال میآورد و اینکه شکرگزاری، درهای نعمت و برکت را به روی آدمی باز میکند.
عجیب نیست که مسلمانان موظفاند نماز خود را با شکرگزاری (حمد) آغاز کنند. اگر این حمدهایی که گفته میشود لقلقهی زبان نباشد و با حال خوب و حضور و از ته دل گفته شود، شک نکنید که دروازههای برکت به روی شخص نمازخوان گشوده خواهد شد.