از دوران دانشجویی کتابهای موفقیت و مثبتاندیشی میخواندم، دومین اشتباه وحشتناک من این بود که تا همین دو سه سال پیش، این کتابها را جدی نمیگرفتم و مطالعاتم جنبهی سرگرمی داشت. فکر میکردم آموزههای این کتابها فقط جنبهی امیدبخشی دارد و نه بیشتر:
مثلا این که هرچه در زندگی ما وجود دارد به باورهای ما بستگی دارد، اهمیت شناخت اهداف و مکتوب کردن آنها، تاثیر شگرف شکرگزاری در سلامتی و موفقیت و ثروت، این که جهان در خدمت ماست که آرزوهای ما را محقق کند، نقش عظیم ضمیر ناخودآگاه در کسب موفقیت و ثروت و سلامت، قانون جذب، این که هریک از ما مسئول صددرصد وضعیت فعلی زندگی خود هستیم، این که هرکسی میتواند موفق و ثروتمند شود، این که موفقیت استعداد خاصی نیست که به انسانهای خاصی داده شده باشد و …… سالها فکر میکردم این مسائل تنها سخنان زیبا و امیدبخش است و نه بیشتر.
سالها از پذیرفتن این مساله سر باز میزدم که خودم و فقط خودم مسئول زندگی فعلیام هستم و به دنبال دلایل و توجیهاتی میگشتم که دنیای بیرون از خود را مقصر بدانم. از چندسال پیش و بهویژه پس از استفاده از دورههای گروه تحقیقاتی عباسمنش به شکل بسیار عمیقتر و جدیتری متوجه نقش عظیم باورهای درونی شدم.
دوست دارم بگویم ای کاش ۱۰ سال پیش این مسائل را جدی گرفته بودم، اما این را نیز میدانم که ۱۰ سال پیش، باورهای ذهنی من پذیرش نداشتند، وگرنه خودبخود در این مسیر قرار میگرفتم.
می دانم که شما نیز بهاجبار در این مسیر قرار نخواهید گرفت و باید آمادگی و پذیرش داشته باشید که به دنیای بسیار متفاوتی وارد شوید. دنیایی که اصول آن، مطابق باورهای اکثر مردم اجتماع نیست.
ذهن منطقی من سالها برای پذیرش مسائل بالا مقاومت کرد. امیدوارم شما اشتباه مرا مرتکب نشوید و با سرعتی زیاد، در مسیر موفقیت پیش بروید.